-
نقطه یعنی!
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 23:35
..... .. .. ... ... ... .... ..... ... .... .... ..... .... .... ....... ..... . .. ... .. ... ... .... .. ... .... .... ..... .... .... ......... .. ... ... ... ... .... .... .... .... .... ... .. .. . . ... ... .. .. .. نقطه ها٬ یعنی یک دنیا حرف ناگفته دارم. سکوت بین نقطه ها٬ یعنی کو گوش شنوا؟!
-
زود
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1387 00:03
یادم باشد که صبح زود از خواب بیدار شوم٬ که زود صبحانه بخورم٬ که زود سر کار بروم٬ که کارهایم را زود انجام دهم٬ که زود به خانه بیایم٬ که زود کارهایم را انجام دهم٬ که زود شام بخورم٬ که زود به رختخواب بروم٬ که زود ... که زود بخوابم٬ که صبح زود از خواب بیدار شوم.
-
دسته گل
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 23:02
و من گفتم :« برایت گل خواهم آورد » تو گفتی : « کی..؟» و من گفتم :« وقتی مردی » و تو گفتی :«آها...» فرناندو آرابال پیونشت : رسم به نقل قول در این بلاگ نداشتیم. اما این بخش از کتاب « زنده باد مرگ »٬ به کلی همه آن مفهومی که بنا به نوشتن اش در داستان جدیدم داشتم٬ در خود داشت.
-
من سر قولم ایستادم!
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 23:06
من سر قولم ایستادم! اما چون یادم رفت تو زندگی قبلی از عزیزم قول بگیرم که منتظر من بمونه هم عزیزم رو از دست دادم هم آدمهای دیگه رو!
-
قول می دم!
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 00:01
عزیزم! می خوام بهت یه قولی بدم! تو زندگی بعدی اولین کاری که می کنم٬ اینه که بگردم و هر جور شده تو رو پیدا کنم و وقتم را با آدمهای دیگه تلف نکنم.
-
جوشانده گل گاوزبان
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1387 10:36
گرمای لیوان گل گاوزبان هر لحظه کمتر میشد و منظره پشت پنجره هر لحظه کمرنگتر. چرا که غروب نور خورشید را میبلعید و با خود میبرد. کاملا خیره به عمق خارجی پنجره نگاه میکرد و فکرش همچنان در حال سیر کردن بود. نمیتوانست فکرش را روی نقطه ایی متمرکز کند. مدام از شاخه ایی به شاخه دیگر میپرید. گاهی فکر میکرد که تمام تصمیماتی که...
-
برگرد
شنبه 24 فروردینماه سال 1387 23:42
- برگرد! - من پشت نکردم که برگردم! - راست میگی٬ اشتباه از من بود که همیشه پشت تو ایستادم.
-
سکوت
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 00:17
م - دوست داری؟ نه؟!! ت - آره م - خوبه! حالا چه طور؟ ت - دارم بیشتر علاقه مند می شم. م - پس ادامه می دم! ت - آهان! جدی جدی دارم علاقه مند می شم م - با این چه طوری؟ ت - دیوانه ام می کنه! م - پس حالا یه چیز تازه تر که فکرشم نمی تونی بکنی ت - واااااااای! معرکه است!!! م - ببین من جدی فکر می کنم که می تونه کافی باشه ت - نه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1386 00:11
تجربه های تصویری من
-
راه حل سوم
پنجشنبه 9 اسفندماه سال 1386 00:16
آقای copy اولین باری که خانم paste را دید خوب در خاطر دارد و از آن لحظه نتوانسته است یک لحظه دنیا را بدون خانم paste تصور کند. هر چه که آقای copy برای خانم می آورد بی درنگ در خانه کوچک خانم paste جایی پیدا می کند اما متأسفانه خانم paste یک نقطه ضعف کوچک دارد و آن این است که نمی تواند دربرابر هدایای آقای cut مقاومت کند...
-
لحظه ای سکوت ای کاش
سهشنبه 2 بهمنماه سال 1386 23:25
مرگ هم دیگر چاره کار نیست. خاک سرد هم از این آتش بر آشفت. این لباس سفید هم چاره نیست. خاک پوشان هم ستار این عریانی نشد.
-
رقص
سهشنبه 2 بهمنماه سال 1386 16:00
چشمانش تار شدند سرش گیج می رفت . اما همچنان ادامه میداد شاید که باید میچرخید تا انرژی که از مغزش بیرون میریخت آرامش میکرد. دستانش بالای سرش بود. همه چیز میچرخید چراغهای رنگی در پس زمینه سیاه خاموش و روشن می شدند. بوی عطر و تن آدمها درون بینیاش میپیچید. بدنهای برهنه ایی که موهای خیسشان از انرژی های در حال تخلیه به...
-
تمایز فلسفی
جمعه 14 دیماه سال 1386 23:51
تو نه حاضری٬ نه غایب. تنها آن زمان که به سودای رابطه با تو بودم٬ حاضر شدی و آن لحظه که نخواستی٬ غایب. نه هستی٬ نه نیستی. هستن ات را خواستن من شکل داد٬ نخواستن ات٬ نیستی را.
-
پرواز
شنبه 1 دیماه سال 1386 23:34
برای پرواز؛ تنها پر پرواز کافی نیست؛ بلکه اندکی اقبال نیز لازم است که در قفس تولد نیافته باشی!
-
۳۷ درجه سانتیگراد
دوشنبه 26 آذرماه سال 1386 00:48
به احساسم دست نزن ۵۹/۷۵گرم رگ و پی 37 درجه سانتیگرادی قلبم رو گاز نگیر با سیخ دوشاخه چشمهام رو از کاسه در نیار بوسه آتشین برام کادوپیچ نکن ۵۹/۷۵گرم رگ و پی 37 درجه سانتیگرادی اونجوری که اون گوشه نشستی و به من زل زدی دلم می خواد که خودم رو از پنجره پرت کنم پایین قبل از اونکه به پات بیافنم دو دستی روح ام رو به تو تقدیم...
-
آرزو
شنبه 24 آذرماه سال 1386 23:37
آرزو دارم حتی به اندازه یک پاراگراف بی وحشت و اضطراب از غلط های املایی و اشکالهای دستوری و بی ملاحظه هیچ سبک نوشتاری تنها آنچه که در درونم به شکل وحشتناکی گلویم را فشار می دهد بیان کنم. ای کاش تا ابد می نوشتم بی آنکه بخواهم نویسنده شوم
-
حوض و ...
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 00:51
علی هم رفته... حوض اش مانده و من؛ گربه سیاه همسایه از چه خرسندی؟ که من خود بی تاب تر ام از تو به مرگ سرخ بعد از این آبی تنهایی!
-
نام
شنبه 3 آذرماه سال 1386 01:27
سروناز من، پری روی من، گل اندام، آهو چشم، رویای شبهای پر ستاره من، سیمین رخ من، سپیده شبهای تار من، آرزوی ازلی من، گل مریم باغ زندگی من، الهه عشق من، ستاره صبح من، شبنم زلال من. هر چه تا به حال گفتم فراموش کن. نام حقیقی تو را در رختخواب کشف خواهم کرد.
-
زندگی زناشویی
سهشنبه 29 آبانماه سال 1386 11:41
شاید نوشتن کمک میکرد. اما به چه چیزی؟ زندگی زناشویی چه معنایی داشت؟ زن و مردی که همخوابه همدیگرند اما هیچ عقدی بینشان جاری نیست؟ زن و شوهری که سالهاست همدیگر را ندیده اند و بعد از مدتها به هم میرسند آیا عقدشان پابرجاست؟ مردی که در شهر دیگری با زنی خوابیده و یا حتی با دخترانی و حالا بعد از سالها بازگشته و زنش را...
-
حکم
دوشنبه 21 آبانماه سال 1386 16:08
حاکم بازی٬ حکم دیگری خواند. سرخوش از تک خال دل که در دست داشتیم٬ حکم را پیش خود دل خواندیم. به اشتباه. حکم دل که بر دایره گذاشتیم٬ دوپیک حریف تک خال دل را به یغما برد. باختیم به سرخی هوس انگیز تک خال دل.
-
تاب می خوریم هنوز!
پنجشنبه 26 مهرماه سال 1386 09:18
در دارالقرارمان دلشاد نشسته٬ اجابت مزاج اندیشه می فرمودیم بر اوراق سپید. گوشه دنج چارقد شما در خاطرمان آمد؛ دارالقرارمان بی قرار شد... تاب می خوریم هنوز...!
-
بی هدف
سهشنبه 24 مهرماه سال 1386 18:45
بی هدف تنها زیر لغتها خط میکشید آبی. سبز و نازنجی... نمیدانست چه میخواهد هر نقطه ایی را به دنبال نقطه دیگر رها میکرد و فکر از شاخه ایی به شاخه دیگر می پرید آیا میتوانست مثل انسانهای دیگر باشد؟ آیا می شد یکروز لبخندی از روی رضایت بر لبانش بنشیند؟ مداد قرمز را برداشت باز هم به لغت ها نگاه کرد.
-
منی دیگر(من ۳)
یکشنبه 25 شهریورماه سال 1386 11:50
سنگریزه ها و حجم گرد و غباری که بر روی من جمع شده است هنوز من را به طور کامل دفن نکرده است. به این فکر می کنم که چه شد که من مرد اما من نمردم. چون هنوز به یاد می آورم و چون همه چیزهایی را به یاد می آورم که از بدو تولد و یا حتی پیش از آن برایم رخ داده است، می توانم به برداشتی از این عدم تطابق مردن دست یابم. تولد من پیش...
-
داستان
یکشنبه 4 شهریورماه سال 1386 23:45
داستان مردی که در اثر یک اتفاق ناخواسته به دنیا آمد و در اثر یک اتفاق ناخواسته از دنیا رفت؛ را به تمامی خواندید.
-
جاده
چهارشنبه 17 مردادماه سال 1386 10:40
پشت سر؛ تاریک. پیش چشمان؛ تار. تو؛ تنها، بی خود اما. پیش رو. گلهای روییده؛ کنار جاده، با خارهای پنهان پشت برگ اما. پیش رو. نگاه کن. استشمام کن. دوست نداشته باس. لذت ببر. نچین. پیش برو.......
-
Connection error 1
سهشنبه 26 تیرماه سال 1386 13:38
جایی میان خواب و بیداری بودم و می دانستم که می خواهم بیدار شوم. خواستم چشمهایم را باز کنم که پرسشی به ذهن ام متبادر شد.مطمئن هستید که می خواهید چشمهایتان را باز کنید. نمی دانستم این نتیجه خستگی است که هنوز برطرف نشده و یا واقعاً گوشهای من چنین چیزی شنیده اند. دلم می خواست که بیشتر بخوابم اما از این که باید چشمانم را...
-
منی دیگر(من ۲)
یکشنبه 24 تیرماه سال 1386 13:48
همه چیز از همان روزی شروع شد که خودم را دفن کردم. آن روز باران آنقدر بارید که قبر لبالب از آب شد اما من نمردم. من که مرده بود با چشمهای بسته به نرمی لبخند می زد اما من می توانستم حبابهایی را ببینم که از بینی ام خارج می شد و به نرمی بالا می رفت و بزرگ می شد. هیچ دلم نمی خواست که از جا برخیزم. حرکت حبابها و آسمان که آن...
-
کوری
چهارشنبه 20 تیرماه سال 1386 15:20
چشمهایم را باز می کنم و نمی دانم این کار درستی است یا نه؟. چشمهایم را می بندم و می دانم که دیگر بستن آنها کار درستی نیست. هیچ رسالتی در میان نیست! هیچ فلسفه ای و یا حتی اندیشه ای. نه حرفی از خدا و نه مهربانی! تنها به این دلیل که می دانم هیچ جرأت آن را ندارم که آنها را دوباره باز کنم. اگر می پرسید چرا؟ جواب می دهم خودم...
-
من
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 16:28
دیروز خود ام دفن کردم. وضعیت خنده آوری بود. روی شانه های خود تکان می خوردم و من زیر خودم گاهی سکندری می خوردم. آن وقت نزدیک بود که به زمین بخورم. من که مرده بودم هیچ احساس نمی کردم و بنابراین برایم هیچ فرقی نمی کرد. دلم نمی خواست که لباسهایم کثیف شود. بنابراین بیشتر دقت کردم. باید با لباسهای تمیز خودم را دفن می کردم....
-
چون آب به جویبار٬ چون باد به دشت
پنجشنبه 14 تیرماه سال 1386 23:59
Whit them the seed of wisdom did I sow and whit my own hand labour'd it to grow and this was all the harvest Ireap'd I came like water and like wind I go fitz jerald