آقا!! من که خدمتتون عرض کردم! خانوم که از خانه رفتن؛ من پستوخانه بودم! آقا! شاید زود برگردن خانوم! خانوم را که شما می شناسید؛ دلشون کوچکه؛ حرفی می زنن؛ بی منظور؛ آقا! شربت بیارم خدمتتون؟! آقا! من که منظوری نداشتم! خواستم حرفی زده باشم! اصلاً شاید روی بام باشن! خبر دارین از علاقه شون به ماه شب چهارده! خوب آدم دلش می خواد که فکر کنه هست خانوم و هنوز نرفته. وگرنه که خانوم از بلندی می ترسن! یادتونه پارسال سیزده بدر؟! آقا اجازه می دین تلفن بزنم به منزل پدرشون؟!آقا! تشریف بیارید تو یه قاچ هندونه بدم خدمتتون. شاید تا از گلوتون بره پایین خانوم برگشت! آقا! اگر گفته بودین؛ قفل می کردم در حیاط رو! آقا من که هستم! نگران نباشید! اگر می دانستم هر طور شده خانوم رو راضی می کردم به قیلوله که مطمئن می شدم از بودنشون وقت رفتن به پستوخانه! به خدا اگر بذارم آب تو دلتون تکون بخوره! تا برگرده خانوم نمی ذارم نبودش رو بفهمید. آقا! تو رو خدا این طور نگام نکنید! چشم! اصلاً هرچی که شما بگید! من دیگه هیچ حرفی نمی زنم! نگاه!
آقا! به خدا برای شما این همه ناراحتی خوب نیست! می خوایید شونه هاتون رو بمالم! چشم! چشم! آقا این طور که نگاه می کنید دل آدم طوری می شه!
آقا لیوان آب سرد رو بذارم بالا سر تختتون؟ زیرسیگاری رو هم شستم و فندک هم آماده! آقا! اگر می دونستم؛ سیگار می گرفتم که بی دود نمونید تو این شب بی پیر! آقا روتون رو بندازید که سرما نخورید! اگر اجازه بدین من شب سر بزنم که چیزی کم و کسر نباشه؛ خانوم که نیست؛چشم آقا! چشم! اصلاً هر چی که شما بگید!
آقا! چراغها رو من خاموش می کنم!