شاید نوشتن کمک میکرد. اما به چه چیزی؟ زندگی زناشویی چه معنایی داشت؟
زن و مردی که همخوابه همدیگرند اما هیچ عقدی بینشان جاری نیست؟ زن و شوهری که سالهاست همدیگر را ندیده اند و بعد از مدتها به هم میرسند آیا عقدشان پابرجاست؟ مردی که در شهر دیگری با زنی خوابیده و یا حتی با دخترانی و حالا بعد از سالها بازگشته و زنش را میبیند، آیا این دو به هم نامحرم نیستند و یا کلمه واقعی تری : غریبه ؟
و یا حتی زن و شوهر که هر شب کنار هم میخوابند اما لحظه ایی همدیگر را لمس نمیکنند، رابطه اینها چه اسمی دارد؟ در حالی که هر دو به هم وفادارند؟
یا...
جوهر خودنویس با گذاشتن کلمات روی صفحه سفید دفتر خطها را سیاه میکرد و در جای نقطه ها پر رنگ میشد. اما هیچ رابطه منطقی برای افکارش نمییافت. شاید خسته بود و یا شاید حتی افسرده و بی انگیزه.
رد زرد چای روی لبه لیوان مانده بود و چای درون آن درست مثل آب، سرد شده بود. دستش را روی پیشانیاش گذاشت و روی دردی که از گردن به سرش هدایت میشد متمرکز شد. آیا راه حلی برای سئوالهای بی پاسخش داشت و یا همچنان باید درون سئوالاتش پیچ میخورد و یا شاید تا به حال گره خورده بود و خودش هم نمیدانست.
حاکم بازی٬ حکم دیگری خواند. سرخوش از تک خال دل که در دست داشتیم٬ حکم را پیش خود دل خواندیم. به اشتباه. حکم دل که بر دایره گذاشتیم٬ دوپیک حریف تک خال دل را به یغما برد. باختیم به سرخی هوس انگیز تک خال دل.